غناء موضوعا و حکما

مشخصات کتاب

نام کتاب: غناء موضوعا و حکما

موضوع: فقه استدلالی

نویسنده: اصفهانی، محمد تقی صدیقین

تاریخ وفات مؤلف: 1414 ه ق

زبان: فارسی

قطع: وزیری

تعداد جلد: 1

ناشر: مؤلف محترم

تاریخ نشر: ه ق

نوبت چاپ: اول

مکان چاپ: قم- ایران

[الخطبه]

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ و الصلاه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

آیا محور بحث را عنوان موسیقی قرار دهم یا عنوان غناء؟

البته چون مسأله مسأله فقهی است مناسب است بمنظور انحفاظ عنوانی که در ادله فقهیه ملحوظ شده است غناء را محور بحث قرار دهم. لکن از طرف دیگر چون موسیقی نسبت به غناء عنوان اعمی است متناسب است انسان بحث و کلام را روی آن پیاده کند زیرا اگر حرمت موسیقی ثابت شد حرمت غناء هم قهرا ثابت میشود مگر نه اینست که موسیقی شامل ساز و آواز هر دو میشود؟

لکن باز خیال میکنم اگر غناء را مورد کلام قرار دهم بهتر است

زیرا گذشته از اینکه انسب است بانحفاظ عنوان موجود در ادلّه

تنها آن «یعنی» غناء است که از بعض جهات مورد کلام در ازمنه متأخره واقع شده و امّا مسأله ساز بآلات از نظر حرمت و ممنوعیت در هیچ زمانی مورد کلام احدی از فقهاء قرار نگرفته است و از اینجا برمی آید که اگر کسی از روی سرعت در حساب بدون مجال آواز را از مرحله جواز دور نداند نمیتواند ساز را هم با آن هم دوش بداند

و در حقیقت اگر در حرمت غناء مغز او آلوده شد

نباید این آلودگی را مربوط بموسیقی بمعنی اعم آن بداند

چنانچه قبلا اشاره شد نسبت بین موسیقی و غناء نسبت تساوی نیست

موسیقی شامل ساز و آواز هر دو میشود و امّا غناء تنها شامل آواز میشود

غناء چیست؟

ظاهرا غناء در لغت عبارت است از آواز طرب انگیز البته منظور آواز انسانی است بنابراین شامل

غناء موضوعا و حکما، ص: 2

آواز حیوان نمیشود

فرهنگ عمید، غناء بکسر غین آواز خوش سرود آواز طرب انگیز

المنجد، الغناء من الصوت ما طرب به

المصباح المنیر، و

الغناء مدّ الصوت و التطویل

الصحاح، و الغناء بالکسر من السماع

القاموس، و الغناء ککساء من الصوت ما طرب به

النهایه، و کلّ من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء

منتهی الارب، غناء ککساء آواز خوش که طرب انگیز و سرود

آنچه از عرف که در اینجا بعید نیست فرقی بین عرب و عجم هم نباشد استفاده میشود اینست که در تحقق غناء نیکوئی صدا اعتبار دارد نه اینکه انطباق با موازین موسیقی در صدق آن کفایت کند و لو اینکه صدا خوب نباشد.

گواینکه بعض علماء ذو الفنون اصفهانی شاید اینطور خیال کرده باشند فن موسیقی کجا و غنائی که در اخبار کثیره که مخاطب هم مردم عادی که اصلا یا غالبا نه پدر موسیقی را میشناسند نه مادرش را کجا؟

در هر صورت ما نمیتوانیم بگوئیم خوبی صدا هیچ دخالتی در صدق غناء ندارد.

عبارات لغویین هم معلوم نیست با اعتبار خوبی صدا تخالف داشته باشند بلی این جهه قابل تشکیک نیست که بعضی از آنها مثل بعض دیگری از آنها صراحت در اعتبار ندارند.

مثلا عباره منتهی الارب و عمید صریح در اعتبار بخلاف مثل عباره مصباح لکن گذشته از اینکه عبارت مثل مصباح نیز از مرحله توجیه بعید نمیباشد.

در مورد تخالف عرف و لغت عرف مقدم است و وقعی از برای لغت وجود ندارد چنانچه در مورد تخالف عرف یا عرف و لغت با اخباری که از مسیر معتبر عقلائی از ائمه معصومین علیهم الصلاه و السلام بما میرسد اخبار مقدم است زیرا ائمه صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین گذشته از مقام امامت و دارا بودن خصوصیات و مزایای این مقام از اعلی

و اشرف بیوت عرب میباشند: و امّا اینکه گفته شود نسبت بین غناء و صوت حسن عموم و خصوص من وجه است و لذا ممکن است غناء در بعض موارد هم که صدا خوب نیست صدق پیدا کند در صورتی قابل قبول است که بگوئیم غناء انشاء شعر است مثلا بر طبق مقررات فن موسیقی نه اینکه موضوعی باشد عرفی لکن چه گونه میتوان این معنی را ادعاء کرد که این همه الفاظ غناء که در اخبار و لسان فقهاء و اهل لغت است محمول بر جائی است که شعر مثلا بر طبق مقررات فن موسیقی تحقق

غناء موضوعا و حکما، ص: 3

پیدا کند مگر مخاطب اخبار مثلا تنها ابن سیناء میباشد؟ آری نسبت به ترانه و تصنیف شاید این مسأله حرف داشته باشد.

در هر صورت اعتبار ظرافت و خوبی صدا در تحقق غنا قابل انکار نمیباشد و بعید نیست مراد از صوت که بعضی از لغویها اکتفاء به ذکر آن کرده اند صوت غنائی و صدائی که توأم با ظرافت است باشد.

بلکه دور نیست بتوانیم نظیر همین مطلب را در رابطه با مد و تطویل نیز بگوئیم بگوئیم منظور مثل مصباح که میگوید و الغناء مدّ الصوت و التطویل مد و تطویل غنائی است.

نه اینکه منظور مطلق مد و تطویل باشد بطوری که شامل آنجائی هم بشود که فردی فریاد بزند و به فرزندش بگوید و ای امان از جهل و نادانی مجملا غناء قطعا بدون ظرافت و نیکوئی صدا تحقق پذیر نیست.

و ممکن است اعتبار ظرافت و نیکوئی را از راه دیگری ثابت کنیم بگوئیم بعد از آنکه غناء در زبان فارسی عبارت از

آوازه است خوبی و ظرافت صدا در تحقق آن احتیاج به توضیح ندارد زیرا عدم صدق آوازه بر صوت و صدائی که خوب نباشد شبیه محسوسات است.

هر صدای خوبی غناء نیست

بعد از آنکه انسان به کلمات فقهاء و لغویها مراجعه میکند.

و بعد از آنکه انسان بالبداهه میداند که هر صدای خوبی را نمیتوان بعنوان غناء معرفی کرد

و بعد از آنکه فقیه میداند التزام بممنوع بودن صدای خوب بطوری که شامل قرائت قرآن و ادعیه و خطب گردد نمیتواند بدهد

باید اعتراف کند از نظر اقتضاء صناعت فقهیه یک چیز دیگری در غناء شدن صدای خوب اعتبار دارد

مگر میشود التزام بحرام بودن صدای خوب و ساده که نه توأم با چهچه است و نه توأم با رموز طرب انگیز و نه متناسب با بعض آلات لهو مثل ویولون و تار و نه متناسب با کانال موسیقی رادیو و تلویزیون است و نه اینکه خواننده آن زن یا مرد است بدهیم؟

بعباره دیگر آیا میشود التزام بحرام بودن صدائی بدهیم که تنها و تنها تناسب با ترویج قرآن و دعا دارد؟

میشود به دون هیچ دلیلی دست رد بسیره قطعیه بگذاریم؟

بلکه آیا میشود از اخبار متعددی که دلالت بر استعمال صدای خوب در قرائت قرآن دارد

غناء موضوعا و حکما، ص: 4

بی جهت صرف نظر کنیم؟

آیا میشود در وجود سیره تشکیک نمائیم؟ قطعا کسی تا کنون استعمال صوت و صدای خوب را در قرائت قرآن و اذان مثلا منع نکرده است.

بلکه استمرار و استقامت این سیره عملا مورد تأیید علماء واقع شده است تا کنون شنیده نشده که فردی از علماء از مجرد نیکوئی صدا در قرآن و در اذان یا

مصیبت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام جلوگیری کند.

من تا الآن نشنیده ام که مرحوم آقای درچه ای بزرگ که معروف است جلوی اشتباهات اهل منبر را حتی جلوی جمعیت میگرفته است از صدا و صوت آنها جلوگیری کند.

شنیدم مرحوم آقای آقا نجفی اصفهانی احیانا در کمیل مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی ریزی شرکت میکرده است

مرحوم آقای بروجردی شبی در کمیل مرحوم حاج میرزا رضا کلباسی شرکت کرده اند مگر نه اینکه کمیل آنها تکیه به صوت خوانده میشده است.

اگر بخواهیم بطور تفضیل وارد این قضایا و نظائر آنها بشوم شاید مسأله از مرحله استدلال خارج شده در مرحله تبلیغ قرار گیرد

در هر صورت یک قید دیگری غیر از خوبی صوت و صدا در غناء قطعا اعتبار دارد ظاهرا ان قید همان طربی است که بعید نیست اعتبار آن در غناء مشهور بین فقهاء و لغویین باشد بلکه شاید هیچ کس تا آنجائی که من اطلاع دارم بطور صریح اعتبار این قید را نفی نکرده است

«البته شاید حساب این مطلب در بعضی مباحث آتیه بیاید ان شاء اللّه تبارک و تعالی» علی ای حال اصل اعتبار اطراب در غنا احتیاج به بحث یا به بحث طولانی ندارد بلی معنای طرب احتیاج به بحث طولانی داشته باشد حرف دیگری است

اکنون بیان معنی طرب

اول قول لغویها: صحاح الطرب خفه تصیب الانسان لشده حزن او سرور

قاموس الطرب محرکه الفرح و الحزن ضدّ او خفه تلحقک تسرک او تحزنک و تخصیصه بالفرح و هم منتهی الارب طرب محرکه شادمانی و اندوه از لغات اضداد است یا سبکی نشاط یا اندوه مختص به شادی نیست

«المصباح» طرب طربا فهو طرب

و هی خفه تصیبه لشده فرح و سرور و حزن و العامه تخصه بالسرور المنجد طرب طربا اهتز و اضطرب فرحا او حزنا فهو طرب

غناء موضوعا و حکما، ص: 5

فرهنگ عمید طرب بفتح را و ط شاد شدن، جنبش از شادی و نشاط شادمانی

چنانچه مشاهده میکنید قول لغویها از همه جهات با یکدیگر اتحاد ندارند مثلا از صحاح بلکه بعید نیست از اکثر لغویها اینطور استفاده میشود که طرب یک حالت سستی است که در انسان بواسطه شده حزن یا سرور حاصل گردد و مقتضای این کلام اینست که خفه و سستی مولود شده حزن یا سرور باشد.

و امّا از ظاهر عباره قاموس استفاده میشود که خفه مولد سرور و حزن است نه اینکه خفه مولود سرور یا حزن باشد

ممکن است انسان بگوید اثری که غناء ابتداء روی انسان میگذارد یک هیجان شهوانی است که در اعصاب انسان میگذارد و در اثر این اثر که روی اعصاب گذارده میشود بعضی سرور و شادی مفرط پیدا میکنند و بعضی حزن و اندوه آنگاه در اثر این شده نشاط یا اندوه یک خفه و سستی در انسان پیدا میشود

فکر میکنم با در نظر گرفتن این اختلافی که در بین لغویها هست و با در نظر گرفتن این معنی که غناء یا مؤثر در پیدایش سرور است یا مؤثر در پیدایش غم و اندوه بهتر از این نشود فقیه در لغت طرب تصرف کند

درست است شادی یا اندوه مولد خفه است لکن خود سرور یا اندوه معلول و مولود حالت دگری است

و الّا نفس غناء و کیفیه واحد چطور در شنونده ای

یک اثر و در شنونده ای اثر ضدّ اثر اول را میگذارد؟

تقریب تعدد اثر

اشاره

افرادی که خیال میکنند طرب با حزن و اندوه سازگار نمیباشد

شاید تصور کرده اند که مراد از حزن و اندوه مطلق حزن و اندوه است در صورتی که اینطور نیست اصولا حزن و اندوه دارای علل و اسباب فراوانی است چنانچه بسیاری از افراد حزن و اندوه هم ارتباطی به غناء و زیبائی صدا هم ندارد

تنها یک فرد از افراد آن مربوط به عنوان غناء و مربوط بمعنای طرب است

و آن عبارت است از حزن و اندوهی که آن معلول هیجانی باشد که آن هیجان معلول غناء و آواز طرب انگیز است

غناء و آواز طرب انگیز باعث هیجان شهوانی است

غناء موضوعا و حکما، ص: 6

لکن این حالت و هیجان شهوانی تنها موجب سرور و نشاط نمیشود

بلکه احیانا موجب حزن و اندوه هم میشود

بعباره دیگر صوت و صدای طرب انگیز مولد یک حاله و هیجان شهوانی است لکن مولود این مولد در همه موارد یک چیز نیست مولود این مولد ممکن است سرور و نشاط باشد و ممکن است حزن و اندوه باشد

ممکن است هیجان شهوانی که در اثر شنیدن صدای طرب انگیز عارض انسان میشود امکان وصال را در فردی تقویت کند و در نتیجه سرور و نشاط در وی حاصل گردد

و در فرد دیگری امکان ناکامی را تقویت کند

و در نتیجه حالت حزن و اندوه در او پدیدار گردد

البته این بدان معنی نیست که آواز طرب انگیز را دو قسم کنیم و بگوئیم یک قسم آن بالاخره موجب حزن و اندوه و قسم دگر آن موجب نشاط

و سرور میگردد

بلکه تقسیم و دو بودن نسبت به شنوندگان ملحوظ است

ممکن است در یک مجلس بواسطه یک سطر غزل که از مسیر غنا و آواز طرب انگیز پیاده شود بعضی مسرور و بعضی دیگر محزون گردند

فی المثل اگر آن فرد اصفهانی آوازه خوان معروف که شنیدم در آخر امر در صدد توبه برآمد و صفحات خود را تا آنجائی که مقدور بود میخرید و خورد میکرد در مجلسی بواسطه خواندن شعر

«گر توانی که بجوئی دلم امروز بجوی ورنه بسیار بجوئی و نیابی بازم»

تغنی میکرد ممکن بود از شنوندگان یکی هیجان شهوائی پیدا کرده نشاط و سرور پیدا کند و دیگری همین هیجان شهوائی را پیدا کند و بالعکس در اثر آن حزن و اندوه عارض او گردد

در حقیقت تغنی باین شعر یا به سطر اول یا به هر دو سطر امکان وصال را در یکی جلوه میدهد و یا به سطر دوم یا به هر دو سطر در دیگری امکان ناکامی را جلوه میدهد

شاید تا کنون در کلمات فقهاء رضوان اللّه تبارک و تعالی علیهم اجمعین مسأله اینکه طرب احیانا باعث نشاط و سرور و احیانا باعث حزن و اندوه میشود باین کیفیت تقریب نشده باشد

گواینکه احیانا این گونه ادعاها تنها ناشی از عدم تتبع در کلمات و فرمایشات پیشینیان میباشد

توضیح این مطلب از باب استدلال

آیا راهی وجود دارد که بوسیله آن این مطلب را با استدلال ثابت کنیم؟

یا اینکه به حدس و تخمین اکتفاء نمائیم؟

غناء موضوعا و حکما، ص: 7

اصولا این مطلب را شاید فقهاء عنوان نکرده باشند لکن احتمال میدهم بتوانیم همین ترک عنوان را مؤید قرار

دهیم

در هر صورت اگر بنا شود بگوئیم تعدد اثر برای تعدد کیفیت است نه اینکه تعدد از جهت تعدد و اختلاف حال شنوندگان باشد

بعباره دیگر اگر گفتیم کیفیت غناء و آوازه خوانی از نظر تأثیر بر دو گونه است

باین معنی که یکی از آن دو همیشه موجب نشاط شده و هیچ ارتباطی با غم و اندوه ندارد و بالعکس یکی دیگر از آن دو همیشه باعث غم و اندوه شده و هیچ ارتباطی با نشاط و سرور ندارد

باید اصولا طبیعت نشاطآوری را از غناء حذف نمائیم درحالی که در هیچ قوم و ملتی صوت و صدائی که اصلا استعداد و طبیعت نشاطآوری در آن نباشد غناء نمیباشد

مگر نه اینکه علت اولیه اختراع غناء تحصیل نشاط و سرور است؟

بنابراین ماهیه غناء در جائی که بحسب طبع تنها باعث حزن و اندوه است و در حقیقت در هیچ فردی و با هیچ شرطی باعث نشاط و سرور نمیگردد از حیطه تصور خارج است

بطور خلاصه مهم در غناء استعداد و طبیعت نشاطآوری است گواینکه احیانا در بعضی افراد باعث حزن و اندوه میگردد

شاید همین جهت که مهم در آن استعداد نشاطآوری است باعث شده که بعضی خیال کرده اند که غناء اصلا ارتباطی به غم و اندوه ندارد

صدای خوب طرب انگیز بر دو گونه است

بعد از آنکه معلوم شد غناء عبارت است از صدای خوب و زیبای طرب انگیز و تا اندازه ای هم معنای طرب معلوم شد

باید معلوم شود که صدای زیبا و طرب انگیز بر دو گونه است

اول صدای خوب طرب انگیز بنحوی که در سابق معمول بوده است

معمول بین آوازه خوانان قدیم در ایران این بوده که شعری

را از غزلیات سعدی مثلا انتخاب کرده و آن را با صدای خوب به بانگ بلند میخواندند و در خلال آن به تناسب فن، بعض کلمات را مقرون با چهچه مختصری میکردند و احیانا بعد از فراغ از شعر بدون فاصله یک چهچه طولانی هم ملحق به شعر مینمودند

شاید این نحو آوازه خوانی در زنان کمتر از مردها مرسوم بود

غناء موضوعا و حکما، ص: 8

دوم ترانه و تصنیف

غالبا زنهای مغنیه بیشتر با ترانه و تصنیف مأنوس بودند

عمید در لغت ترانه اینطور نوشته است ترانه بفتح تا و نون نغمه دو بیتی بمعنی تر و تازه و در لغت تصنیف چنین گفته است تصنیف صنف صنف کردن تا آنجا که میگوید در فارسی نوعی از شعر را هم میگویند که به آهنگ طرب انگیز خوانده شود

در ترانه و تصنیف چهچه طولانی بنحوی که در اول معمول است معمول نمیباشد

آنچه را که من در این زمینه از باب احتمال میتوانم بگویم این ستکه ترانه و تصنیف باین کیفیت که اخیرا در ایران معمول بوده بی بهره از تقلید اروپائیها نبوده است

شاید آنها چهچه طویلی را که از یکی از رموز اساسی تغنی به گونه اول است نمی شناسند گویا دنبال طرب انگیزتر بوده اند، دنبال اینکه احیانا معنی و مضمون شعر را هم ارائه دهند نبوده اند

در نحو اول ممکن بود شعر سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز هم استعمال شود و امّا در ترانه و تصنیف شاید بتوان گفت «هرگز»

گویا در ترانه و تصنیف جمله ای را انتخاب میکردند که در انگیزش طرب سریع تر باشد: شاید بشود بگوئیم نسبت ترانه و تصنیف با آوازه بگونه

اول نسبت آمپول است با قرص، مگر نه اینست که تأثیر آمپول در بدن سریعتر از قرص است؟

آیا در ترانه هم خوبی صدا شرط است؟

بعد از آنکه معلوم شد صدای خوب طرب انگیز دو نمره است یک نمره صدای خوبیکه سابقا در ایران در مقام تغنی معمول بوده است

و یک نمره ترانه و تصنیف باید معلوم شود که در ترانه و تصنیف هم خوبی صدا اعتبار دارد یا اینکه ترانه و تصنیف از این جهت باصطلاح لابشرط است بخلاف تغنی ایران در زمان سابق که آن در حقیقت بشرط شی ء است؟

اگر مثل مرحوم آقای آغا رضا مسجد شاهی اصفهانی چنانچه آقای خمینی از ایشان نقل میکند گفتیم غناء عبارت است از آن صوتی که با موازین فن موسیقی انطباق پیدا میکند و اینکه نسبت بین غناء و صوت حسن عموم و خصوص من وجه است باید در هر دو نمره التزام بلا بشرطیه بدهیم و در هر دو نمره بگوئیم از نظر غناء بودن فرقی نیست بین اینکه صدا خوب باشد یا اینکه صدا بد باشد لکن آیا میتوانیم این حرف را بزنیم؟

میتوانیم بگوئیم منظور از غنائی که در اخبار بسیاری ذکر شده صوتی است که با موازین موسیقی

غناء موضوعا و حکما، ص: 9

انطباق پیدا میکند؟

مگر نه اینکه این اخبار متوجه بمردم عادی شده است؟

آخر کدام یک از این اخبار کثیره تنها متوجه بمثل ابن سینا شده است؟

مجملا غناء موجود در ادله غنائی است که مردم آن را غناء میدانند

بنابراین نمیشود ملتزم به حرف مرحوم جناب آغا رضا بشویم

و بگوئیم بطور کلّی غناء عبارت است از صوتی که انطباق پیدا کند با فن موسیقی فنی که الآن

هم نادری از مردم وارد بآن میباشد بلی مسأله ترانه و تصنیف از این نظر حسابی قابل حساب و دقت است زیرا ترانه و تصنیف صرف نظر از روایت عبد الاعلی که ان شاء اللّه تبارک و تعالی اقتضاء آن را بیان میکنم نسبت بآوازه خوانی سنتی ایران یک چیز مستحدثی است اگر ثابت شود ریشه آن انطباق با موسیقی است در هر صورت آیا این معنی قابل توهم هست که گفته شود غناء موجود در اذهان راویان که خطابات در روایات متوجه بآنها میشود آن غنائی است که از نظر نسبت و میزان بنحو محرز انطباق با نسب و موازین علم موسیقی باشد؟

کدام یک از اهل علم این حوزه باین پهناوری از نسب و موازین موسیقی به تفصیل اطلاع دارند بطوری که بتوانند غناء و آواز فلان مغنی را با آن نسب و موازین تطبیق نمایید و بگویند مثلا این آواز غناء نیست زیرا در جهت فلان حرکت و فلان وصف با فن موسیقی انطباق پیدا نمیکنند؟

اگر تطبیق و انطباق تام اعتبار داشت با قطع باینکه احراز آن برای مردم عادی غیر ممکن است چطور ائمه در روایات حتی ادنی اشاره ای باین مطلب نفرموده اند؟

فکر نمیکنم اصلا در رابطه موضوع غناء روایتی از ائمه معصومین صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین بما رسیده باشد

اگر گفتی منظور از تطبیق و انطباق تطبیق و انطباق تام نیست که التزام بآن سهل و آسان نباشد

بلکه منظور تطبیق و انطباق است فی الجمله همین قدر که تطبیق با موسیقی بآن مرتبه ای که طرب انگیز باشد

آیا تنها موسیقی من جمیع الجهات تمام موجب اطراب است؟

بنابراین تطبیق و انطباق تام

ملحوظ نیست که گفته شود تشخیص آن با مثل ابن سینا است همین قدر عرف که دید غناء طرب انگیز است بداند که این غنا از فن موسیقی دور و اجنبی نیست.

اگر اینطور گوئی در جواب تو گوئیم بنابراین لزومی ندارد صحبت موسیقی را در میان آوریم و به مثال معروف تکه را دور سر بگردانیم.

بلکه ملاک مطرب بودن خود غناء میشود و تشخیص آن هم با خود عرف است

غناء موضوعا و حکما، ص: 10

در هر صورت چه دلیلی داریم بر اینکه پای موسیقی را که فنی است از فنون ریاضی در بین بیاوریم و بواسطه آن قید خوب بودن صدا را از موضوع عرفی غناء حذف کنیم؟ وانگهی چه دلیلی دلالت داد بر اینکه ملحوظ در اختراع فن موسیقی ظرافت صوت نباشد آیا آلات موسیقی انحصار بآلاتی که طبعا دارای صدای ظریف باشند نمیباشد؟

آیا از این انحصار اگر تمام شد به تناسب اعتبار ظرافت صدا هم استفاده نمیشود؟ بلی این جهه که امکان دارد احیانا کیفیت دگری نایب مناب خوبی صوت قرار گیرد گویا قابل انکار نمیباشد عجبا، مرحوم آقای آغا رضا ره قید طرب انگیز بودن را هم اعتبار نکرده اند

<اکنون ذکر عین کلام ایشان> کلام ایشان بنحوی که آقای خمینی در مکاسب محرمه ذکر نموده اینست کما انه من الغناء الصوت المتناسب و ان کان من ابح الردی الصوت و لم یطرب بل اوجب عکس الطرب

گویا ایشان ملاک را صد در صد انطباق با فن موسیقی قرار داده اند هیچ نظری مستقلا به عرف و شایع بین اهل تغنی و قیدهائی که در نظر عرف اعتبار دارد ندارند

بنابراین چنانچه بآن اشاره

کردم محدوده حکم نسبت به مکلفین محدوده کوچکی میشود و بعباره دیگر حرمت غناء اختصاص بافراد مخصوصی که با ماهیه موسیقی آشنا و در تشخیص نسب و موازین این فن تبحر دارند اختصاص پیدا میکند و هیچ ارتباطی به عرف وسیع پیدا نمیکند

الّا اینکه فقیه به مردم دستور دهد همه باید در این زمینه احتیاط کنند و لازم این احتیاط اینست که همه «دربست» از تمام صوتهائی که احتمال میدهند تناسب با فن دارد اجتناب کند چه قرآن و چه ادعیه و چه اشعار شعراء چه صدا خوب و ظریف باشد و چه نباشد بلکه چه طرب انگیز باشد و چه نباشد یا اینکه فقیهی بگوید نسبت به توده مردم که از نسب و قواعد موسیقی بی اطلاع و از انطباق چه آوازه ای بر موسیقی و عدم انطباق چه آوازه ای بر آن بی خبرند برائت جاری شود

یا اینکه این فقیه از راه دگری وارد شده بگوید موسیقی مثل سیب زمینی مثلا از موضوعات مستحدثی است در حیطه و ظرف اسلام و چنانچه در خوردن سیب زمینی روی فرض شک میتوانیم برائت جاری کنیم در حرمت موسیقی هم خیال شود شک داریم و روی این فرض نیز قائل به برائت گردیم.

اینها عویصه ها یا بعض از عویصه هائی است که فقیه اگر بخواهد مسأله ساز و آواز را از نظر

غناء موضوعا و حکما، ص: 11

انطباق و تطبیق با موسیقی حساب کند گرفتار آنها میشود مگر فقیه مجبور است پای عنوانی که نسبت باذهان و فهم عامه مردم مجهول الکنه است در یک مسأله فرعی پیش بکشد آن هم مسأله اصلی مأثور از معصوم صلوات اللّه و سلامه

علیه

مگر نه اینکه روایات بسیاری در مذمت و مبغوض بودن غناء داریم؟ آیا حرام بودن غناء از نظر اخبار و آثار تردیدی دارد؟ آیا میشود بدون تردید و شک اصل جاری کنیم؟

چرا بی جهت دست رد بر سینه این همه روایات بگذاریم یا اینکه آنها را مربوط به یک عنوان غامض و مجهولی بدانیم که عامه مردم فقط اسمی از آن شنیده اند یا معنی آن را تنها بطور ساده ساز و آواز میدانند مگر نه اینکه مرحوم آقای آغا رضا ره آن را نظیر علم میزان میدانند نهایه الامر علم منطق میزان است برای چیزی و علم موسیقی میزان است برای چیز دگری

شاید شما اگر درست در این چیزهائی که من در رابطه با غناء نسبت به فن موسیقی از جهت میزان بودن آن ذکر کردم فکر کنید اینطور بفهمید که اعتبار تطبیق تام نسبت به فهم عامه مردم اعتباری است که از نظر فقه و فقاهت هیچ مجالی برای آن وجود ندارد و امّا اعتبار انطباق ناقص مطلبی است بدون دلیل گذشته از اینکه از برای احراز انطباق مطلقا نسبت باذهان و دید مردم عادی طریقی وجود ندارد، اگر گفتی غناء قابل تعلیم و تعلّم است و تعلیم و تعلّم آن یک محک و معیاری لازم دارد آخر در مقام تعلیم روی چه میزانی معلم به متعلم بگوید در فلان جای از فلان شعر مد لازم است و در فلان جای از فلان شعر وقف لازم است؟ یا مثلا در کدام کلمه فلان شعر تکرار لازم است و در کدام کلمه لازم نیست.

بعباره دیگر غناء قابل تعلیم و تعلم است بلا اشکال و

محور تعلیم و تعلم مناسبات است بلا اشکال

آیا احراز تناسبات بدون میزان و مقیاس قابل تصور است؟

پس باید در مورد تعلیم و تعلم یک مقیاس و میزانی داشته باشیم

آیا آن میزان و مقیاس غیر از موسیقی است؟

در جواب تو گوئیم شکی نیست در اینکه غناء و لو فی الجمله قابل تعلیم و تعلم است و شکی نیست در اینکه در تعلیم و تعلم میزان و مقیاسی باید در بین باشد لکن آیا لازم است بگوئیم میزان و مقیاس فن موسیقی است که آن بنابر آنچه مرحوم آقای آغا رضا ره ادعا میکنند یکی از فنون ریاضی است؟

آیا نمیشود میزان را تناسب با مجلس لهو قرار بدهیم؟ بنابراین در تشخیص موضوع غناء از این طریق هم نمیشود موسیقی را که فنی است از فنون ریاضی دخیل قرار دهیم بلی موسیقی بمعنی

غناء موضوعا و حکما، ص: 12

ساز و آواز نسبت به آواز عین مورد کلام است و نسبت به ساز عین بحثی است که بعد از فراغ از بحث غناء می آید ان شاء اللّه تبارک و تعالی.

فشرده کلام در موضوع غناء

آنچه را که من در رابطه با موضوع غناء بعید نمیدانم این ستکه بگوئیم غناء عبارت است از آواز طرب انگیز که عرف آن را متناسب با مجالس لهو می بیند و ظاهرا اعتبار اطراب قابل تشکیک نمیباشد

بلکه ممکن است حیثیه اطراب را بعنوان رکن رکین غناء معرفی نمائیم. امّا حیثیت خوبی صدا و اعتبار آن در غناء و لو اینکه نسبت به اعصار گذشته بسا هست مثل طرب اعتبار آن حرف نداشته باشد

الّا اینکه اعتبار آن نسبت به عصر ترانه و تصنیف چندان روشن نیست

قبل از این گفتیم ترانه بسا هست نسبت بآواز غنائی قدیم مستحدث باشد گواینکه الآن از نظر روایه عبد الاعلی که ان شاء الله تبارک و تعالی در آتیه آن را ذکر میکنم اصل اختراع آن را نمیتوانم به دون دغدغه و اضطراب مستحدث بدانم بلی گویا مستحدث بودن شیوع آن قابل انکار نمیباشد در هر صورت خوبی صدا در ترانه بسا هست بآن شدت وحدتی که در غناء قدیم معمول بوده اعتبار نداشته باشد بلکه قبلا گفتم احیانا ممکن است در ترانه کیفیت، نایب مناب خوبی صوت قرار گیرد شاید وساطه شعر هم بآن سبکی که در غناء قدیم شایع بوده است در ترانه شایع نباشد ترانه از اینکه با یک جمله غیر منظوم هم کیفیه غناء را پیدا کند امتناع ندارد مثل اینکه چنانچه قبل از این هم گفتم در ترانه جمله ای را انتخاب میکردند که در انگیزش طرب سریعتر باشد

حرام بودن ترانه

وقتی بنابراین شد که در اسلام بطور کلی و بعنوان قانون همه گانی غناء حرام باشد دیگر مرز و بوم و طرز معینی در آن ملحوظ نشده است و به بیان علمی باید گفته شود کلّما یوجد فی الخارج و یصدق علیه انه غناء فهو حرام

اصولا احکام کلیّه که مربوط باشخاص و طوائف و امکنه و ازمنه بخصوصی نمیباشد زمان و مکان نمیشناسد.

نگوئی درست است احکام کلّیه اسلام محدود به زمان و مکان خاصی نیست، مکلّفین در برابر این سنخ از احکام همه با هم برابرند

لکن مورد کلام محدود بودن و محدود نبودن از نظر زمان و مکان و از نظر اختصاص به بعض از

غناء موضوعا و حکما، ص:

13

مکلفین یا عدم اختصاص نیست آنچه که در اینجا مورد بحث و کلام است این ستکه ترانه و تصنیف بحسب فرض در زمان صدور اخبار نبوده است.

ما چطور حکمی را که روی غناء معمول در آن زمان رفته است روی غنائی ببریم که در آن زمان نبوده است؟

زیرا اگر تو چنین بگوئی بتو چنین میگوئیم این اشکال اشکالی است بس واهی و بچگانه

آیا میشود بگوئیم ممنوع بودن ظلم مخصوص بآن کیفیتی از ظلم است که در صدر اسلام معمول بوده است؟ تدبر کنید

آیا میشود بگوئیم قتل نفس حرام تنها قتلی است که بوسیلۀ معمول در صدر اول بوده و قتلهائی که امروز بوسائل مستحدثه تحقق پیدا میکند مشمول دلیل حرمت نمیباشد؟ هرگز

منع، تعلق به طبیعت قتل گرفته است و در طبیعت اسباب و کیفیت بخصوصی لحاظ نمیگردد مسئلۀ غناء و آواز طرب انگیز نیز همینطور است چنانچه طبیعت قتل متعلق منع است طبیعت آواز طرب انگیز نیز متعلق نهی است

نهایت امر از مصادیق این طبیعت یکی غناء عربی است و یکی غناء عجمی و فارسی از مصادیق آن یکی غناء مغنی است یکی غناء مغنیه یکی آواز طرب انگیز بطرز شایع در قدیم است و یکی آواز طرب انگیز بطرز ترانه و تصنیف

چهچه

عمید در رابطه با چهچه اینطور نوشته است چهچه- چهچه «بفتح اول و سوم» آواز بلبل و سایر پرندگان خوش آواز

در هر صورت چهچه اگر از اجزاء غناء باشد چنانچه در غناء قدیم فارسی جزء لا ینفک آن بشمار میرفته است حکم آن ظاهرا حکم علی حده ای نیست مگر نه اینکه اگر اسکلت و مصداق خارجی غنائی در خارج تحقق

پیدا کند «پر» حرمت و ممنوعیت تمام اجزاء آن را میگیرد؟

اجمالا چهچه یا مشابه آن مثل آه آه که شاید در غناهای عربی معمول باشد اگر اتصال و مخلوط به غنائی باشد ظاهرا بحث و کلامی ندارد.

آنچه که بسا هست فردی خیال کند احتیاج به بحث و کلام دارد چهچه مستقلی است که از هیچ جهت اتصال به شعری که مغنی از کانال غناء میخواند ندارد مثل اینکه فردی که صدای زیبائی دارد وارد باغی شود یا به کنار رودخانه ای برخورد کند شروع کند به چهچه زدن بطوری که طرب انگیز باشد بلکه متناسب با مجالس لهو هم باشد لکن این چهچه او ارتباط و اتصالی به

غناء موضوعا و حکما، ص: 14

کلامی ندارد آیا این عمل هم از نظر غناء بودن حرام است؟ یا اینکه اگر در رابطه با آن التزام به حرمت دادیم از باب دگری باید التزام بآن بدهیم.

بعید نیست گفته شود فرقی بین چهچه مفروض و چهچه متصل و مربوط به شعر از نظر منشأ و مصدر صوت و نظر اهل عرف وجود ندارد عمید در لغت حنجره چنین آورده است حنجره «بفتح حاء و جیم و را» حلق گلو حلقوم خشکنای که عقب دهان واقع است و اصوات از آن خارج میشود

آیا غناء صوت مطرب نیست؟

آیا چهچه صوت نیست؟ اگر بگوئیم صوت نیست پس چیست؟

آیا مفروض این نیست که چهچه طرب انگیز است؟

آیا مفروض این نیست که چهچه تناسب با محافل و مجالس لهو دارد؟

آیا در مورد اتصال و چسبندگی به شعر مغنی کسی تردید در حکم آن دارد؟ شاید اصل مطرح کردن این مطلب چندان مجالی نداشته باشد.

چون چهچه

در نظر مردم و در نظر مغنی ها از غناء جدا نمیباشد

بلکه شاید در غناء فرس و عرب یکی از پایه های تغنی و آوازه خوانی باشد تازه حل مسأله باین ترتیب بنابر این ستکه فرض کنیم چهچه تنها کیفیه صوت است بدون اینکه اتکاء به لفظی داشته باشد و این فرض فرض روشنی نیست بعید نیست بطور خفیف هیئه متکی به لفظ باشد مثل هاها تدبر کنید

سرود

عمید در رابطه با لغت سرود چنین ذکر کرده است سرود «بضم سین و را» نغمه، آواز، آواز طرب انگیز یا هیجان آمیز که چند نفر با هم بیک آهنگ بخوانند، در هر صورت اگر فردی شعری را از مسیر غناء اسماع کرد باین معنی که با کیفیه غنائی آن شعر را پیاده کرد او مرتکب غناء شده و تردیدی در اینکه این عمل او محکوم به حکم غناء است نمیباشد و همچنین اگر این عمل را عده ای بطور دسته جمعی انجام دهند باین معنی که در تحقق غناء و محکوم بودن به حکم آن فرقی بین صادر شدن غناء از شخص واحد و از چند نفر با هم نمیباشد زیرا مفروض اینست که موضوع در هر دو صورت بطور تساوی مثلا تحقق پیدا میکند

و امّا اگر فرض شود در مورد صدور از فرد موضوع غناء تحقق پیدا نمیکند و لکن اگر چند نفر با هم بخوانند موضوع تحقق پیدا میکند در رابطه با حکم آن چه بگوئیم؟

روشن است در صورت اول آن آواز محکوم بحکم غناء نیست زیرا مفروض اینست که غناء

غناء موضوعا و حکما، ص: 15

نیست صوتی است نه طرب انگیز و نه متناسب با مجالس

و محافل لهو بنابراین تنها فرض دوم است که باید آن را مورد دقت و حساب قرار دهیم.

البته در اینکه ملاک غناء در اینجا موجود است حرف ندارد زیرا مفروض این ستکه هم طرب انگیز است و هم متناسب با محافل و مجالس لهو

لذا اگر بحسب فرض دستمان از اثبات غناء بودن و شمول أدلّه نسبت بآن کوتاه شود باز نمیتوانیم آن را تجویز کنیم

در هر صورت خیال نمیکنم هیچ فقیهی بتواند بین غناء فردی و غناء اجتماعی فرقی بگذارد اگر عملی حرام و مبغوض شرع انور شد چه فرقی بین آنجائی است که عامل آن عمل فردی باشد یا عده ای بر سبیل اشتراک؟

بنابراین فقیه را نمیرسد که تنها مضمون سرود را مورد نظر قرار دهد و حکم آن را بمنظور تنها مضمون بیان نماید

بلکه نباید مضمون را به منظور صدور آن از فرد واحدی لحاظ نماید

بنابراین اگر از عده ای صادر گردد باید آن را از این جهت که از عده ای صادر میگردد مورد لحاظ قرار دهد

واضح است اگر کسی خیلی ساده بدون اینکه هیچ تصنعی از نظر خوانندگی اعمال کند و این شعر سعدی را انشاد کند:

«از خدا مصلحت خویش نمی پردازم همچو پروانه که میسوزم در پروازم»

هیچ شائبه ای از غناء در آن وجود ندارد چنانچه اگر پیر مردی با مقداری تغییر همین شعر را بخواند ممکن است هیچ صفتی از اوصاف غناء در آن وجود پیدا نکند

لکن اگر همین شعر را با همان مرتبه تغییری که در فرض دوم تحقق پیدا کند عده ای همه با هم انشاد کنند اگر بیشتر از غناء جلی طرب انگیز نباشد کمتر از آن

نیست.

آیا میشود در این فرض التزام بجواز داده و بطور اطلاق بگوئیم سرود را دفتر جدائی است غیر از دفتر غناء

وانگهی با روایت عبد الاعلی چه کنیم که ان شاء اللّه تبارک و تعالی شرح آن می آید؟

شعار

المنجد «الشعار» نداء مخصوص یعرف القوم به بعضهم بعضا او یتنادون به للحرب او الغزو

عمید، شعار بکسر شین علامت رسم علامت گروهی از مردم، شعار، باین معنائی که از این دو کتاب استفاده میشود از هیچ جهت ارتباط به غناء ندارد بلی احیانا از حیث عملی که در عصر فی

غناء موضوعا و حکما، ص: 16

الجمله معمول است امکان دارد شانه بشانه سرود بآن سبکی که گفتم اگر از غناء جلی طرب انگیزتر نباشد کمتر از آن نیست بزند

مداحی و مرثیه خوانی

در اینجا من تنها به ذکر عین عبارت مرحوم شیخ اعظم ره اکتفاء میکنم

«فرموده اند» و ظهر مما ذکرنا انه لا فرق فی استعمال هذه الکیفیه فی کلام حق او باطل فقراءه القرآن و الدعاء و المراثی بصوت یرجع فیه علی سبیل اللهو لا اشکال فی حرمتها و لا فی تضاعف عقابها لکونها معصیه فی مقام الطاعه و استخفافا بالمقرو و المدعو و المرثی و من اوضح تسویلات الشیطان انّ الرجل المتستر قد تدعوه نفسه لاجل التفرج و التنزه و التلذذ الی ما یوجب نشاطه و رفع الکساله عنه من الزمزمه الملهیه فیجعل ذالک فی بیت من الشعر المنظوم فی الحکم و المراثی و نحوها فیتغنی به او یحضر عند من یفعل ذالک و ربما یعد مجلسا لاجل احضار اصحاب الالحان و یسمیه مجلس المرثیه فیحصل بذلک ما لا یحصل من ضرب الاوتار من النشاط و الانبساط و ربما یبکی فی خلال ذالک لاجل الهموم المرکوزه فی قلبه الغائبه عن خاطره من فقد ما یستحضره القوی الشهویه و یتخیل انه بکی فی المرثیه و فاز بالمرتبه العالیه و قد اشرف علی النزول الی درکات

الهاویه فلا ملجأ الّا الی اللّه من شرّ الشیطان و النفس الغاویه «انتهی».

حد تحولی که از آواز مطرب تولید میشود

از بیانات گذشته بخوبی استفاده میشود که تحولی که در اثر آواز مطرب عارض انسان میشود موجب سلب عقل نمیگردد بلکه تنها عقل بواسطه آن سرکوب و مغلوب نیروی شهوه و هیجانی که در اثر غناء در او حاصل شده است میگردد

بنابراین اطراب در غناء بدان معنی نیست که انسان را مست کند گواینکه شاید بعضی از علماء ملتزم بآن شده است

و در نتیجه خواه ناخواه باید التزام بدهد که حرمت غناء تنها در جائی است که در اثر استماع آن حالت مستی و مسلوب العقلی به انسان دست دهد

لکن این مطلب بر خلاف مقتضای تحقیق است

بعید نیست منشأ این حرف که گفته شود معیار در تحول حاصل از غناء تحول مستی است وارد نبودن بمرتبه و شده تغییر حال اسکاری باشد، اشخاص غیر معتاد به شرب مسکر اگر احیانا مرتکب شرب مسکر شدند بطوری از عقل دور و بیگانه میشوند که مجنون بآن مرتبه از عقل دور و بیگانه نمیباشد

غناء موضوعا و حکما، ص: 17

مجنون اگر دارای غریزه جنسی فعال باشد از برای اطفاء آن با مجسمه زن روبرو نمیشود

شاید کمتر شنیده شده باشد یا اصلا شنیده نشده باشد که دیوانه از باب مذکور فرقی بین بعضی از محارم و اجنبی نگذارد لکن معلوم نیست در رابطه با مست غیر معتاد چنین اتفاقی نیفتاده باشد

بنابراین اگر فردی خیال کند که ملاک ممنوع بودن غناء و آواز طرب انگیز انقلاب حال شنونده است بآن حدّه و شدتی که در اثر شرب مسکر برای غیر معتاد

حاصل میشود سخت در اشتباه است، اگر ملاک منع غناء مست شدن و سلب عقل بود شاید در هیچ عصر و مصری هیچ مجلسی برای تغنی و آوازه خوانی منعقد نمیشد زیرا داعی اصلی برای اهل تغنی و آوازه خوانی انس و نشاط و شادی و سرور است

چطور این داعی با فرض اینکه عده ای از شنوندگان مست و مسلوب العقل شوند محفوظ میماند؟

مجلسی که فرضا نصف جمعیت آن در طول نیم ساعت مثلا مست و دیوانه شوند مجلس خطر بلکه غرق در خطر است مجلس غرق در خطر کجا و مجلس غرق در شادی کجا؟

مجملا طربی که در غناء اعتبار دارد گواینکه عبارت است از تغییر حال الّا اینکه این تغییر حال تغییر حال مستی نیست، قطعا این معیار را نمیتوان بر عرف تحمیل نمائیم

شاید در یک میلیارد مستمع غناء فردی نباشد که در اثر استماع غناء حالت مستی باو دست دهد و موقتا پرده ای بین او و بین عقل او کشیده شود

<دقت بیشتر> گوینده این کلام گذشته از مقام فقه و فقاهت شاید از نظر ادبیات باعتراف همگان سرآمد تمام معاصرین خود بوده است

لذا سزاوار است بیش از این در گفتار و مرام او بررسی شود

اگر ایشان میخواهند موضوع سکران و مستی را توسعه دهند و بگویند تغییر حال مستی تنها باین نیست که مست حالت تعقل را از دست بدهد بطوری که موقتا بیگانه از عقل باشد چنانچه از کلام مثل مجمع البحرین استفاده میشود آنجا که میگوید و فی الحدیث کلّ مسکر حرام و هو بضمّ المیم و کسر الکاف ما أسکر و ازال العقل

بلکه «مست» در آنجائی

هم که عقل زائل نشده و فقط در اثر شرب مسکر از حال طبیعی خارج شده نیز صادق است: عمید میگوید مست «بفتح میم» کسی که در اثر نوشابه الکلی از حال

غناء موضوعا و حکما، ص: 18

طبیعی خارج شده یا حالت بی هوشی پیدا کرده است.

مجملا اگر منظور ایشان توسعه دادن موضوع مست است جای این مطلب اینجا نیست

و اگر منظور ایشان تحدید نمودن موضوع غناء است چنانچه بسا هست این امر از عبارتی که از ایشان نقل شده بر بیاید باین معنی که میخواهند بگویند غناء اگر باعث مستی گردد حرام و در غیر این صورت حرام نیست و لو اینکه تا مقداری مستمع صوت تغییر حال پیدا کند: این مطلب دلیل میخواهد آیا مرحوم آقای آغا رضا چه دلیلی بر این مدعی دارند؟

اگر جناب ایشان خیال کرده اند که مراد از خفتی که در معنی طرب مأخوذ است سلب عقل است گوئیم معنی خفت بسی هویدا و روشن است خفت چنانچه المنجد هم تصریح بآن کرده ضد سنگینی است: میگوید الخفه ضدّ الثقل تکون فی الجسم و العقل و العمل، بلی واضح است که در رابطه با استماع غناء این معنی در عقل ملحوظ است گواینکه سبکی در عقل احیانا موجب سبکی در عمل هم میشود

اجمالا سستی و سبکی عقل کجا و سلب و زوال عقل کجا؟

آیا خود این موضوع غناء چه صورت دارد؟

غناء چنانچه بحث آن خواهد آمد ان شاء اللّه تبارک و تعالی روی اقتضاء ادلّه نقلیته بطوری که هیچ تردیدی در آن راه ندارد ممنوع و حرام است

آیا خود این موضوع در محدوده خود چه صورتی دارد؟

آیا میشود بگوئیم حتی با صرف نظر

از ادله نقلیه هم ممنوع است؟

افرادی که خیال میکنند تنها تغییر حالتی که بواسطه شنیدن آوازه فلان مغنی معروف یا ترانه فلان مغنیه معروفه عارض شنوندگان میشود مجرد تلذذ و بهره برداری از صدای خوبست سخت در اشتباهند پاره ای از محافل و مجالسی که سابقا برای تغنی و ساز و آواز و سرود و شادی ترتیب داده میشد اختصاص به مردمان بی بند و بار و لا ابالی نداشت بلکه احیانا بعضی از مقدس مآبها هم در آن مجالس شرکت میکردند.

البته تأثیر غناء هم از این ها پروائی نداشت

قهرا در اثر غناء حال اینها هم بهم میخورد

ممکن بود بعضی از مقدسین معروف هم که تصادفا قبل از اداء نماز مغرب و عشاء گرفتار چنین محفلی میشد در اثر تحول حال و هیجان اعصاب عمدا نماز را ترک کند، ممکن بود کسی که تا کنون لب به شراب و مسکرات نزده بود در اثر تأثیر غناء چنان تحولی در وی ایجاد شده باشد

غناء موضوعا و حکما، ص: 19

که در آن مجلس از جهت شرب مسکر رکورد بشکند

ممکن بود اگر تغنّی و آوازه خوانی تا به صبح طول بکشد و بعضی به زن و بچه که واجب النفقه او هستند نگفته باشند و قوت و غذائی هم در خانه نباشد، ساز و آواز و تغنی چنان در وی تحولی ایجاد کرده باشد که اصلا در آن شب نه زنی در یاد دارد نه فرزندی نه واجب النفقه ای نه وجوب انفاقی بلکه امکان داشت نعوذ باللّه تبارک و تعالی حرفهای اهانت آمیز از دهان بعضی هم بیرون بیاید مثلا اگر باو میگفتند تو زن و بچه و عائله

را نگران و نالان گرسنه و بی قوت و غذا گذارده ای و اینجا کیف میکنی تو با فرامین خداوند متعال چه میکنی آیا نماز خوانده ای؟ چرا عائله را بدون قوت و غذا نگران گذارده ای؟ تو که از شرب مسکر بیزار بودی امشب چرا خودت را آلوده بشرب شراب کرده ای؟

آیا تو جواب خدا را چه میگوئی؟ در جواب با پرخاش و تندی بگوید امشب شب این حرفها است؟

مجملا این مطلب قابل انکار بلکه قابل تشکیک نیست که غناء و آوازه خوانی حال انسان را تغییر میدهد نه اینکه تنها در او حالتی ایجاد کند که برای او نافع نباشد بلکه حالتی در او ایجاد میکند که ممکن است بوسیله آن حالت انسانیت و اسلامیت خود را در معرض خطر و زوال قرار دهد شاید حضور و جلوس افرادی که تقید دارند به ریش گذاردن و تسبیح به دست گرفتن و انگشتر عقیق به دست کردن در مجالس غناء و طرب انگیز عزیز الوجود نباشد لکن بواسطه عروض طرب و استماع آواز طرب انگیز نه تنها تقید باین قیود از آنان سلب گردد بلکه آبرو و حیثیتی هم برای اینها بواسطه تقید باین قیود مفهومی ندارد بلکه ممکن است در باطن از قدس و امور دخیل در تحقق قدس خود را منزجر بداند و خویشتن را از اینکه کمتر در مجالس غنا و لهو و لعب مثلا حاضر میشده است مغبون بداند

قطعا خداوند متعال راضی نیست که فردی چنین حالتی را در خود ایجاد نماید یعنی حالتی در خود بوجود آورد که بطور کلی خود را از تدین بیزار و از اجتناب از مجالس غنا و لهو و لعب نادم

و پشیمان بداند

چنانچه نسبت به مغنی و آوازه خوان هم میشود بگوئیم قطعا پروردگار عالم عز و جل راضی نیست فردی در دیگران یا در خود این حالت را ایجاد نماید، اگر اشخاصی که اهل تدبر و تأمل منصفانه باشند اگر با ذهن سالم نه با ذهن آلوده و نه با چشمانی که آلوده بغرض ورزی است روی این مطالب دقت کنند جا دارد اعتراف کنند که تنها موضوع غناء روی اقتضاء طبیعی آن

غناء موضوعا و حکما، ص: 20

کافی است در استکشاف مبغوض بودن آن در نزد خداوند متعال شاید اقتضاء طبیعی غناء ملحوظ نظر معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه در روایت یونس بوده است

اکنون ذکر این روایت

اشاره

فی الوسائل فی الباب 99 عن الکافی عن عده من اصحابنا عن سهل عن علی بن الریان یونس قال سألت الخراسانی علیه السلام عن الغناء ان العباسی ذکر عنک انک ترخص فی الغناء فقال کذب الزندیق ما هکذا قلت له سألنی عن الغناء فقلت ان رجلا اتی ابا جعفر علیه السلام فسأله عن الغناء فقال یا فلان اذا میّز اللّه بین الحق و الباطل فاین یکون الغناء؟ قال مع الباطل فقال قد حکمت

در هر صورت خوبست با حثین در مسأله غناء ابتداء حساب اقتضاء طبیعی غنا را از نظر تغییر حالی که در انسان ایجاد میکند بکنند آنگاه به سراغ ادله نقلیه بروند زیرا روی این فرض اگر در پاره ای از ادلّه باز بحسب فرض اجمال باشد و در حقیقت بعضی از روایات در مرحله اثبات حرمت رسا نباشد از اقتضاء طبیعی کمک بگیرند

من خیال میکنم فقیه تنها با وجود اقتضاء قهری و طبیعی غناء

بانضمام رسوخ مبغوضیه و قبحی که وجودش در اذهان متشرعه قابل انکار نمیباشد هرگز نمیتواند در مسأله غناء متشبث باصاله البراءه شود

بدیهی است اصاله البراءه اختصاص بموارد مشکوکه دارد آن هم به تفصیلی که در محل خود مقرر است

چه گونه در مورد غناء این اصل را جاری نمائیم با وجود اینکه بعد از فراغ از اقتضاء طبیعی غناء به نحوی که ذکر کردم دیگر جائی برای این اصل باقی نمیماند؟

مگر خیال میکنی مراد از بیان در قاعده قبح بلا بیان تنها بیان نقلی است؟ یا اینکه خیال میکنی اقتضاء طبع غناء صلاحیت برای بیانیه ندارد؟ وانگهی خود رسوخ و مغروسیه در اذهان تنها کافی نیست برای منع از اجراء؟ تمام این مطالبی که از اول این رساله تا اینجا ذکر کردیم مربوط بخود موضوع غناء بود گواینکه مبغوضیه آن را نیز بی تناسب با نفس موضوع بمنظور اثر طبیعی آن ندانستیم- و امّا حکم و مبغوضیه آن از نظر ادله نقلیه- اکنون ذکر روایات، روایاتی که از برای اثبات حرام بودن غناء بآنها استدلال شده بر سه دسته میباشد

1- روایاتی که در آن روایات قول زور به غناء تفسیر شده است

2- روایاتی که در آن روایات لهو الحدیث به غناء تفسیر شده است

3- روایاتی که شاید ارتباط به تفسیر هیچ آیه ای از آیات قرآن مجید ندارد

غناء موضوعا و حکما، ص: 21

امّا دسته اول

1- روایت زید الشحام قال سألت ابا عبد اللّه علیه السلام عن قوله عزّ و جل «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال قول الزور الغناء.

2- روایت ابی الصباح عن أبی عبد اللّه علیه السلام فی قوله عزّ و جل

«یَشْهَدُونَ الزُّورَ» قال الغناء.

3- ایضا عن ابی الصباح الکنانی عن أبی عبد اللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّ و جل «وَ الَّذِینَ لٰا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» قال «هو خ» الغناء

تعدد و دو بودن این روایت و روایت 2 بنابر شمردن وسائل است و الّا شاید یک عدد باشد

4- ابن ابی عمیر عن بعض اصحابه عن أبی عبد اللّه علیه السلام فی قول اللّه تعالی «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال قول الزور الغناء

5- و عن ابی بصیر قال سألت ابا عبد اللّه علیه السلام من قول اللّه عزّ و جل «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال الغناء

6- محمد بن عمرو بن حزم فی حدیث قال دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السلام فقال الغناء اجتنبوا الغناء اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ فما زال یقول: اجتنبوا الغناء اجتنبوا فضاق بی المجلس و علمت انه یعنینی

از این روایات باعتبار تفسیری که در آنها موجود است بخوبی استفاده میشود که اجتناب از غناء از اموری است که از «قرآن مجید» استفاده میشد آری در تفسیری که در این روایات وجود دارد یک بحث پیش می آید لکن از نظر اینکه این بحث مشترک است بین این روایات و روایات لهو الحدیث مناسب است بعد از روایات لهو الحدیث آن را عنوان نمائیم

اکنون ذکر روایات لهو الحدیث

1- روایه محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال سمعته یقول الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار: و تلا هذه الآیه: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ

2- مهران بن محمد عن أبی عبد اللّه قال

سمعته یقول: الغناء ممّا قال اللّه عزّ و جل: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ

3- الوشّاء قال سمعت ابا الحسن الرضا علیه السلام یقول سئل ابو عبد الله علیه السلام خ ل یسئل عن الغناء فقال هو قول اللّه عزّ و جلّ وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ

گواینکه در وسائل این صنف از اخبار بیش از این شمرده شده

لکن بعید نیست تکرری در بین بوجود آمده باشد

غناء موضوعا و حکما، ص: 22

در هر صورت غناء صرف نظر از این دو دسته روایات از مقوله کیفیه است نه از مقوله کلام مگر نه اینکه غنا را در لغت بمعنی آواز و صوت طرب انگیز معنی کرده اند؟

هیچ تاکنون فکر کرده اید که آیا معنی صوت یعنی تنها لفظ صوت بدون توصیف به طرب انگیز بودن چیست؟

چیزی را که بدون دغدغه و تردید در این باب میتوان گفت اینست که صوت بمعنی صدا است و صدا بنحو اطلاق شامل هر صدائی میشود

مگر نه اینکه بصدای آب هم صدا میگویند صوت و صدا اختصاص بانسان هم ندارد تا چه رسد گفته شود صدا اختصاص به کلام انسانی دارد

اصولا صدا اختصاص بانسان یا حیوان یا نبات ندارد

از بهم خوردن دو سنگ هم صدا بوجود می آید

آنچه در اینجا الآن مورد بحث و بررسی ما میباشد صدای انسان است از کانال غناء، روشن است که خود صوت غناء نیست صوت در جائی که از کانال غناء خارج میشود موصوفی است متصف بصفت اطراب

چنانچه در جائی هم که در لفافه قول و کلام واقع گردد ممکن است بگوئیم

3 چیز بنحو مخلوط با هم تحقق پیدا میکند یکی قول و یکی صوت و یکی اطرابی بودن صوت بنابراین خود صوت هم که موصوف اولی و بلا واسطه اطراب است غناء نیست تا چه رسد به قول که در حقیقت موصوف بواسطه اطراب است

و بنابراین مغنی که یکی از غزلهای شاعری را در مقام تغنی اختیار میکند نمیشود بگوئیم آن شعر غناء است و در حقیقت غناء از مقوله قول است

بلکه از مقوله کیفیت قول است زیرا مغنی آن را بصوت طرب انگیز میخواند

بلی مجالی برای تشکیک نیست که بیشتر اهل غناء در تغنی اشعار تعشق آمیز را اختیار میکنند لکن این بدان معنی نیست که غزل و شعر تعشق آمیز ربطی بماهیه غناء داشته باشد بلی دخالت داشتن در سرعت اطراب غناء که نفس وصف و کیفیه کلام است امر آخری است

بدیهی است پاره ای از امور که قطعا از موضوع غناء خارج است در سرعت و کندی و شده و ضعف اطراب غناء دخالت دارد

آیا تأثیر غناء در ایجاد طرب اگر در کنار رودخانه و بیشه و جنگلها پیاده شود بیش از تأثیر آن در یک محوطه بی آب و گل و درخت نمیباشد؟

مسأله اختیار غزل و شعر تعشق آمیز هم همینطور است.

غناء موضوعا و حکما، ص: 23

هیچ فرقی در تحقق غناء بین آنجائی نیست که مغنی شعر

سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز ، مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند

را بخواند و بین اینکه بگوید:

گر توانی که بجوئی دلم امروز بجوی ، ورنه بسیار بجوئی و نیابی بازم

بلی شعر دوم ممکن است در سرعت اطراب بیش از شعر

اول دخالت داشته باشد

در هر صورت غناء از نظر عرف و وجدان و لغت از مقوله کیف است نه از مقوله قول

و امّا کلام شیخ اعظم ره

مرحوم شیخ بزرگوار که باعتراف تمام علماء بعد از او از جهه علم و عمل دارای اهمیت فراوانی است در رابطه با این دو صنف از اخبار یعنی اخبار قول زور و اخبار لهو الحدیث اینطور فرموده است: و قد یخدش فی الاستدلال بهذه الروایات بظهور الطائفه الاولی بل الثانیه فی ان الغناء من مقوله الکلام «الی ان قال فیختص الغناء المحرم بما کان مشتملا علی الکلام الباطل فلا تدل علی حرمه نفس الکیفیه و ان لم یکن فی کلام باطل انتهی

یک دفعه انسان فرض میکند که پی به موضوع غناء نبرده و با این وصف استظهار از این اخبار میکند

و یک دفعه انسان فرض میکند که موضوع غناء را قبل از استظهار به دست آورده و از روی مبانی معتبره که ابهام هم ندارد اینطور فهمیده است که غناء عبارت است از کیفیت کلام

در صورت اول گواینکه ردّ مناقشه در استدلال بنحوی که شیخ ذکر کرده است شاید به دون مورد و به دون محال باشد

الّا اینکه در صورت دوم خدشه و مناقشه قابل رد است، روشن است فقیهی که میخواهد در اطراف این روایات تدبر کند

بعد از آنکه کیفیت بودن غناء در ذهن او رسوخ نموده ممکن است برداشت دگری از آنها بکند غیر از برداشتی که روی غیر این فرض از آنها مینماید

ما قبل از اینکه وارد بمرحله اخبار بشویم موضوع غناء را تشخیص داده ایم

روی این فرض میدانیم غناء عبارت است از کیفیت

صوت، میدانیم غناء از مقوله کلام نیست این کلام است که احیانا اتصاف به غناء پیدا میکند

بنابراین ما در تفسیر قول زور به غناء یا تفسیر لهو الحدیث به غناء که از ناحیه امام معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه برای ما نقل شده باید بهتر و بیشتر فکر کنیم ببینیم که آیا میشود تفسیر را با کیفیت بودن غناء سازگار نمائیم یا نه؟

غناء موضوعا و حکما، ص: 24

شاید بتوان گفت تفسیر قول زور به غناء از نظر قول زور عرضی است نه قول زور ذاتی باین معنی که گفته شود قول زور و باطل بر دو قسم است

1- قول زور و باطل ذاتی

2- قول زور عرضی و اقترانی و لو اینکه خود قول ذاتا از قبیل قول زور و باطل نباشد

آنگاه گوئیم اگر راوی از امام علیه الصلاه و السلام که فرمودند قول الزور الغناء خواهش میکرد که رمز این تفسیر را بیان فرمائید ممکن بود بفرمایند آخر قول زور دو نمره است 1- ذاتی و 2- عرضی و اقترانی و غناء از مصادیق نمره دوم است

شما اگر درست در این قسمت تأمل کنید بقاعده خواهید فهمید کیفیت بودن غناء با تفسیر امام صلوات اللّه و سلامه علیه ناسازگار نمیباشد

چنانچه با مقداری فکر و تدبر میتوانید این تقریب را در رابطه با روایات لهو الحدیث نیز پیاده نمائید

و امّا سایر روایات

اشاره

بعد از آنکه از روایات قول زور و لهو الحدیث فارغ شدیم باید بمنظور تتمیم بحث به ایراد سایر روایات بپردازیم

1- روایت یونس قال سألت الخراسانی علیه السلام عن الغناء و قلت ان العباسی ذکر عنک انک

ترخص فی الغناء فقال کذب الزندیق ما هکذا قلت له سألنی عن الغناء فقلت له انّ رجلا اتی ابا جعفر «علیه السلام» فسأله عن الغناء فقال یا فلان اذا میّز اللّه بین الحق و الباطل فاین یکون الغناء قال مع الباطل فقال قد حکمت

از سؤال بخوبی استفاده میشود که ممنوع بودن غناء در نزد یونس مفروغ عنه بوده بطوری که حرف عباسی را غریب دانسته و برای بررسی و تحقیق خدمت امام صلوات اللّه و سلامه علیه رسیده است

در هر صورت دلالت این روایت شریفه بر مبغوض بودن و ممنوع بودن غناء قابل انکار بلکه قابل تشکیک هم نمیباشد

مگر نه اینکه از فرمایش امام علیه صلاه و السلام که فرموده اند کذب الزندیق برمی آید که حکایت غناء حکایت ترخیص نمیباشد؟

2- روایه محمد بن عمرو بن حزم فی حدیث قال دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السلام فقال الغناء اجتنبوا الغناء اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ فما زال یقول اجتنبوا الغناء فضاق بی المجلس و علمت انه یعنینی

غناء موضوعا و حکما، ص: 25

ملاحظه کنید تا چه پایه ای در این روایت اجتناب و دوری از غناء تأکید شده بلی در روایت صحبت قول زور هم در میان آمده است و باین جهت ممکن است خیال شود این روایت از جمله روایات دسته اول است.

3- روایت عبد الاعلی قال سألت ابا عبد اللّه علیه السلام عن الغناء و قلت انهم یزعمون ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رخص فی ان یقال جئناکم جئناکم حیّونا حیّونا نحیکم فقال کذبوا انّ اللّه عزّ و جل یقول «وَ مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا

بَیْنَهُمٰا لٰاعِبِینَ لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ ثم قال و یل لفلان ممّا یصف رجل لم یحضر المجلس

توضیح مفاد این روایت

در سؤال سائل دو چیز اعمال شده 1- سؤال از غناء 2- تطبیق جئناکم جئناکم بر غناء، اگر فرمایش امام علیه الصلاه و السلام که فرموده اند کذبوا ارتباط تام با سؤال داشته باشد و در حقیقت از فرمایش آقا (ع) صحت تطبیق هم استفاده شود قهرا روایت ارتباط به غناء پیدا میکند نه اینکه مربوط به سرود باشد و امّا اگر تکذیب آن سرور تنها مربوط به جئناکم جئناکم باشد و کاری به تطبیق سائل نداشته باشد خواه ناخواه روایت در مقابل سرود واقع میشود مگر نه اینکه این جمله جئناکم جئناکم نظیر جمله ای است که احیانا در ایران زنها به تناسب با جشن عروسی به یک آهنگ میخوانند «آمدیم آمدیم نگوئید نگوئید دیر آمدیم»

ظاهرا این گونه جملات که به یک آهنگ از افراد بطور دسته جمعی خوانده میشود با سرود تطبیق میشود

در فرهنگ عمید در رابطه با لغت سرود چنین آمده است سرود بضم سین و راء نغمه آوازه آواز طرب انگیز یا هیجان آمیز که چند نفر با هم به یک آهنگ بخوانند

در هر صورت مسأله سرود از نظر این روایت باید مورد بررسی و تحقیق واقع گردد بلکه فی الجمله مسأله شعار هم

4- روایه محمد بن مسعود عیاشی که آن را در تفسیر خود از حسن نقل میکند قال کنت اطیل القعود فی المخرج لا سمع غناء بعض الجیران قال فدخلت

علی أبی عبد اللّه علیه السلام فقال لی یا حسن «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا السمع و ما وعی و البصر و ما رأی و الفؤاد و ما عقد علیه

از این روایت شریفه نیز بر می آید که منع استماع غناء در نزد سائل مفروغ عنه بوده لکن خیال میکرده که باین حیله و وسیله از عقوبت آن محفوظ میماند.

غناء موضوعا و حکما، ص: 26

چنانچه از صراحت فرمایش امام علیه السلام نیز استفاده میشود که گوش گرفتن به غناء مسئولیت دارد

فشرده مطلب

اشاره

آنچه که بنحو فشرده از بیانات این جانب در رابطه با عنوان غناء از جهت حکم آن بهره برداری میشود اینست که حرمت غناء و لزوم اجتناب از آن از نظر اخبار زیادی که شاید از سر حدّ تواتر هم بگذرد قابل هیچ مرتبه ای از تشکیک نمیباشد

بلکه چنانچه در بحث موضوع غناء گذشت طبع و تأثیر طبیعی غناء نیز تناسب با حرام بودن و مبغوض بودن آن دارد

بلکه تنها رسوخ و مغروسیه در اذهان کافی است برای اینکه هیچ فقیهی نتواند در مورد حکم غناء نعوذ باللّه تبارک و تعالی مسامحه کرده و مردم را سرگردان نماید

بلی دو مطلب است که شاید حساسیت بعضی از علماء گذشت روی مسأله غناء مثل مرحوم فیض و مرحوم سبزواری بیشتر مولود از آن دو مطلب باشد، باید در مقام اداء حق مسأله مورد بررسی و حساب قرار گیرد

مطلب اول

لحن روایات باب یکسان و یکنواخت نمیباشد

مثلا در روایت محمد بن مسلم چنین آمده است الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار

و در روایت زید الشحام چنین آمده است بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعه و لا تجاب فیه الدعوه و لا یدخله الملک

الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار کجا؟ و تعبیر در این روایت کجا؟

یا مثلا در روایت یونس چنین آمده است انّ العباسی ذکر عنک انک ترخص فی الغناء فقال کذب الزندیق

و در روایت الحسن بن هارون چنین آمده است الغناء یورث النفاق و یعقب الفقر

تعبیر موجود در روایت یونس کجا و تعبیر در این روایت کجا؟

و یا در روایت عبد الاعلی امام علیه السلام تکذیب میفرمایند اینکه رسول اکرم صلّی

اللّه علیه و آله و سلّم ترخیص فرموده باشند گفتن جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحیکم را

و در روایت محمد بن ابی عباد چنین آمده است قال سألت الرضا علیه السلام عن السماع فقال لاهل الحجاز «العراق خ ل» فیه رأی و هو فی حیّز الباطل و اللهو

غناء موضوعا و حکما، ص: 27

در هر صورت لحن روایات باب از نظر صراحت در حرمت و ارشاد به ضرر و محرومیه یکسان نمیباشد

این یکی از دو مطلبی است که یک فرد فقیه محقق نمیتواند از نظر صنعت فقه و فقاهت آن را نادیده بگیرد.

من احتمال میدهم در بعض تعابیری که در روایات این باب وجود دارد تقیه ملحوظ بوده است زیرا از یک طرف تصور نمیشود که غناء در دستگاه خلفاء و سلاطین جور دائر نبوده است

البته این معنی منافاه هم ندارد که دستگاه خلفای ثلثه که بنیان گذار سلطه متغلبه بوده اند با دستگاه دیگران فرق داشته باشد

خلفاء سه گانه صدر اسلام با خلافت حقه ای که برای علی بن أبی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه ثابت است مبارزه کردند روشن است جای امیر المؤمنین علیه السلام گرفتن کار سهل و آسانی نبوده است لذا آن 3 نفر از نظر سیاست و شیطنت و حیله بازی نمیتوانستند تظاهر به قدس نکنند

و امّا خلفاء و سلاطین متغلبین بعد از اینها باین اشکال مثل آنها گرفتار نبودند

شاید بیشتر خلافت آنان روی خشت کج شیخین استقرار داشت درست است هر کدام از آنها نیز مقام و جای امام معصومی را اشغال کردند

فی المثل معاویه تنها غاصب مقام عصمت نبود بلکه جای نشین عثمان بن عفان هم

بود.

لذا خانه نشین کردن مقام عصمت از نظر سیاست و شیطنت و حیله بازی نسبت به معاویه بسی آسان تر بوده است نسبت بابی بکر

و لذا تظاهر به قدس بان شده وحدتی که برای ابو بکر و عمر ضروری بوده برای معاویه ضروری نبوده است تا چه رسد به پسرش و بعدیها بنابراین احتمال اینکه ساز و آواز در دستگاه خلفاء جور بعد از خلفاء سه گانه دائر نبوده احتمالی است بدون مجال بلکه از حیطه تصور خارج است

آیا میدانید ارتکاب غناء و بطور کلّی ساز و آواز تا چه اندازه ای در بین خلفاء اموی و عباسی شایع بوده است؟

شاید شما بمراتب از من بیشتر با تاریخ سر و کار دارید

چون من فقیهم، کمتر میتوانم تاریخ را زیر و رو و مورد تحقیق و بررسی قرار دهم بطور قطع اگر شما بررسی کنید میفهمید که ارتکاب ساز و آواز در دستگاه خلفاء تغلیبی و سلاطین جور یک امر شایعی بوده است

این اشاره ای بوضع خلفاء و سلاطین جور

غناء موضوعا و حکما، ص: 28

و امّا فقهاء آنان هم یا از باب مماشاه با خلفاء و یا از باب مخالفت با مذاق اهل بیت صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین و یا از باب دگر

در هر صورت مثل اینکه هیچ کدام از آنان در رابطه با عنوان غناء طوری حرف نزده اند که بتوانیم بگوئیم تقیه به هیچ مرتبه ای در روایات ما ملحوظ نبوده است بنابراین صراحتی که در بعضی اخبار مربوطه به طرد و اجتناب از غناء اعمال شده است به بعضی اخبار دگر که صراحتی در آن نسبت به تحریم نشده و تنها ارشاد

باجتناب در آن موجود است روی جای خود ثابت و پای بر جا است

وانگهی اختلاف لحنی که در اخبار مربوطه باجتناب از غناء وجود دارد در حقیقت روی قاعده و به تعبیر امروز یک امر طبیعی است

در پاره ای از روایات صریحا فرموده شده «الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار»

و در بعضی از روایات فرموده شده «بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیئه الخ»

و در بعضی از روایات فرموده شده «الغناء یورث النفاق و یعقب الفقر»

آیا تصادم و تعارضی بین این دو عنوان وجود دارد؟

شاید بیان تحریم یا بیان وجوب و ترغیب به ترک محرم و آوردن واجب در اخبار مربوطه به واجبات و محرمات یک امر شایعی باشد

مگر نه اینکه روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان از واجبات و فرائضی است که پروردگار متعال آنها را فرض فرموده است؟

مگر نه اینکه واجب و فرض را مکلف باید بجا بیاورد و اگر به دون عذر موجه آن را بجا نیاورد به عذاب اخروی گرفتار میشود؟

لکن مع ذالک رجوع کنید باخبار و ملاحظه کنید تا چه مقدار در رابطه با همین فریضه ترغیب صادر شده است

مجملا لسان اینکه فلان عمل حرام یا فلان عمل واجب است با لسان ترغیب به ترک اول و ترغیب بفعل دوم امریست شایع و گویا امری است عادی و طبیعی لذا فقیه هرگز نمیتواند از دلیل حرمت غناء بواسطه ترغیب صرفنظر نماید

مطلب دوم

در تعدادی از روایات مربوطه به حرمت غناء قول زور به غناء تفسیر شده چنانچه در تعدادی از آنها لهو الحدیث به غناء تفسیر شده است

غناء موضوعا و حکما، ص: 29

در

اینجا قهرا دو بحث پیش می آید

یک بحث بحثی که قبل از این حساب آن گذشت و آن عبارت است از چیزی که مرحوم شیخ اعظم ذکر کرده اند و محصل آن این ستکه غناء بنابراین از مقوله قول میشود نه از مقوله کیفیت قول جواب این مطلب قبلا ذکر شده، فکر نمیکنم نیازی به تکرار باشد

بحث 2 از مطلب 2

ما چه بگوئیم غناء از مقوله قول است و چه بگوئیم روی اقتضاء عرف و لغت بلکه روی اقتضاء بعضی اخبار از مقوله کیفیت است بالاخره بمنظور اخبار قول زور و اخبار لهو الحدیث باید بگوئیم غناء بما انه باطل و بما انه لهو ممنوع است بنابراین غناء من حیث هو هو ممنوع نمیشود بلکه اگر باطل یا لهو حرام باشند غناء نیز از جهت آنها حرام میشود

لکن آیا میشود بگوئیم لهو بطور کلّی حرام است؟ یا میشود بگوئیم باطل بطور کلّی حرام است؟

این گره ای است که فقیه در مرحله التزام به تحریم غناء از روی تشبث باخبار باید آن را باز کند در مقام باز کردن این گره ابتداء بر سبیل اشاره حساب لهو را میکنیم بعدا حساب باطل را ان شاء اللّه تبارک و تعالی

اصل وجود و پیدایش این گره مال آنجائی است که نتوانیم لهو را بطور کلّی بگوئیم از محرمات است و الّا اگر گفتیم لهو بطور کلّی از محرمات است چنانچه شاید عده ای از بزرگان علماء التزام بآن داده باشند دیگر حالت منتظره ای از این جهت باقی نمی ماند و در حقیقت «گره ای» وجود ندارد

و امّا اگر التزام بحرمت لهو ندادیم التزام بحرمت غناء بما انه لهو مشکل میشود

روشن است

اگر لهو اصلا حرام نشد قهرا غناء هم از آن باب حرام نمیشود

لکن چیزی که در اینجا هست و بوسیله آن تاروپود اصل اشکال به باد داده میشود خصوصیتی است که در آیه مبارکه ای که در اخبار لهو الحدیث ارائه داده شده وجود دارد

بهتر آنست که یکی از این روایات را گواینکه شاید اصل آن را قبل از این ذکر کردم ذکر نمایم تا این مطلب ان شاء اللّه تبارک و تعالی روشن گردد: ففی الوسائل عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن ابی عمیر عن علی بن اسماعیل عن ابن مسکان عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام قال سمعته یقول الغناء ممّا وعد اللّه علیه النار و تلا هذه الآیه: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ.

درست است التزام به حرام بودن مطلق لهو نیاز به بررسی و دقت دارد لکن لهوی که در این آیه

غناء موضوعا و حکما، ص: 30

مبارکه قرار گرفته که حرمت غناء در لسان مبارک معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه ارتباط بآن دارد گویا لهو مطلق نیست

لهوی است که اضلال و فساد بنحوی که در آیه موجود است مترتب بر آن میگردد آیا میشود این لهو را بگوئیم حرام نیست؟

اگر این لهو را هم بگوئیم حرام نیست پس با عذاب مهین چه کنیم؟

شاید مراد از «مهین» اهانت بار باشد چنانچه از المیزان استفاده میشود، در هر صورت هر چند غناء را بگوئیم از باب لهو بودن حرام است و هر چند که نگوئیم مطلق لهو حرام است این

معنی ایجاب نمیکند که بگوئیم پس غناء حرام نیست چون لهو حرام نیست زیرا اگر مطلق لهو حرام نباشد نمیشود در موردی که دلیل اقتضاء میکند حرام باشد بگوئیم حرام نیست

لهو از نظر این آیه مبارکه در مورد بخصوصی ممنوع است قطعا

و غناء هم چون در لسان مبارک حضرت باقر صلوات اللّه و سلامه علیه ارتباط بآن دارد «آن هم به ربط تفسیری» قهرا ممنوع میباشد جالب اینست که نه تنها از آیه مبارکه لَهْوَ الْحَدِیثِ بحسب صراحه فرمایش معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه استفاده حرام بودن غناء و آواز طرب انگیز میگردد بلکه با در نظر گرفتن شأن نزول آن مجالی برای سکوت علی الاطلاق فقهاء و بهره برداری علی الاطلاق مردم از سیما و سینماها هم باقی نمیگذارد، این سخن را ترجمه پهناوری، شرح آن باید مقام دیگری

و امّا التزام بممنوع بودن از باب باطل بودن

قبل از این معلوم شد که در عده ای از روایات قول زور که در قرآن کریم امر باجتناب از آن مثلا شده تفسیر به غناء شده است

بنابراین غناء نسبت باین اخبار بما انه قول زور است ممنوع میشود

لکن نمیشود بگوئیم غناء نسبت باین اخبار بما انه قول زور است ممنوع و حرام میشود جر اینکه خود قول زور حرام باشد و الّا اگر حرام نباشد چطور بگوئیم غناء نسبت باین اخبار بما انه قول زور است حرام میباشد؟

بجا بودن و روبراه بودن این ایراد متوقف است بر اموری

1- باید بگوئیم که از زور باطل اراده شده است

2- باید بگوئیم مراد از باطل در لغت بیهوده و پوچ است بطوری که شامل حرام نمیگردد

3- باید بگوئیم قرآن از باطل

همین معنای لغوی را اراده فرموده است

امر اول و لو اینکه قابل انکار نیست باین معنی که احتمال اینکه از کلمه زور باطل اراده شده

غناء موضوعا و حکما، ص: 31

باشد احتمال بجائی است

اتفاقا ما قبلا در مقام رد مناقشه شیخ روی این احتمال کار کردیم لکن باید معلوم شود که مراد از باطل در لغت بیهوده و پوچ نیست درست است عمید در لغت باطل چنین آورده است باطل «بکسر طا» ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ، ضد حق، اباطیل، جمع لکن معلوم نیست لغت عرب صد در صد با این تفصیل توافق داشته باشد در صحاح میگوید الباطل ضدّ الحق و الجمع اباطیل علی غیر قیاس الخ

و در المنجد میگوید الباطل ضد الحق ج اباطیل الخ

آیا ارتکاب حرام ارتکاب بضد حق نمیباشد؟

آوازه خوانی طرب انگیز عمل ضدّ حق نمیباشد؟

مگر نه اینکه مطلوبات شرعیه مشمول عنوان حق و منهیات شرعیه مشمول عنوان باطل میشود؟

وانگهی اراده محرم از باطل از پاره ای از روایات که مربوط به بعضی از ابواب دگر است استفاده میگردد

ففی روایه زیاد بن عیسی قال سألت ابا عبد اللّه علیه السلام عن قوله «قول اللّه خ ل» عزّ و جل «وَ لٰا تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ» فقال کانت قریش یقامر الرجل باهله و ماله فنها هم اللّه عزّ و جل عن ذالک

و عن احمد بن محمد بن عیسی فی (نوادره) عن أبیه قال قال ابو عبد اللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّ و جل «وَ لٰا تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ قال ذالک القمار» ملاحظه کنید چطور امام معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه لفظ باطلی را

که در آیه مبارکه قرار گرفته به قمار تفسیر کرده اند

افرادی که درست به دون عجله و شتاب در این مطالب تدبر نمایند جا دارد به صدای بلند اعتراف کنند که معنی باطل تنها یا اصلا بیهوده و پوچ نیست.

معنی باطل ضد حق است و صدق آوردن ضد حق در جائی که انسان محرمی از محرمات شرعیه را بیاورد قابل انکار نیست

بنابراین اساس و پایه اشکال گذشته منهدم میگردد

زیرا اساس و پایه آن این بود که از باطل حرام بودن استفاده نگردد

عبارتی از المیزان

خوبست در بحث فوق به همین مقدار اکتفاء کنم و کلامی است از تفسیر المیزان نقل کنم تا معلوم شود که نهی از غناء از زمان و از لسان خود پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلم شروع شده است

غناء موضوعا و حکما، ص: 32

در تفسیر مذکور چنین آمده است، و فی المجمع و روی ابو امامه عن النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قال لا یحلّ تعلیم المغنیات و لا بیعهن و اثمانهنّ حرام و قد نزل تصدیق ذالک فی کتاب اللّه «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ الآیه» و بعد از این در المیزان اینطور ذکر شده- اقول و رواه فی الدر المنشور عن جم غفیر من اصحاب الجوامع مع عن ابی امامه عنه صلی اللّه علیه «و آله» و سلّم

و فیه و روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام انه قال هو الطعن فی الحق و الاستهزاء به و ما کان ابو جهل و اصحابه یجیئون به اذ قال یا معاشر قریش الا اطعمکم عن الزقوم الذی یخوفکم به

و قال و منه الغناء پایان چیزی که من از تفسیر المیزان نقل کردم از این دو روایت یعنی روایه ابو امامه و روایه در المنثور از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام برمی آید که مسأله غناء و حرمت آن اختصاص به روایات امامیه و مطالبی که از عترت طاهره به ما رسیده ندارد گواینکه هیچ تفرقه ای هم بین روایاتی که از ناحیه عترت طاهره و یکی از ائمه معصومین یا حضرت زهرای اطهر سلام اللّه تبارک و تعالی علیهم اجمعین یا از ناحیه شخص خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله الطاهرین بما رسیده وجود ندارد زیرا معیار حجه بودن و معصوم بودن مروی عنه صلوات اللّه و سلامه علیه بودن است

خلاصه

خلاصه مطالبی که من از اوّل این رساله تا کنون در رابطه با خصوص غناء ذکر کردم اینست، غناء عبارت از آواز خوش و چنانچه در ص 1 ذکر کردم منظور آواز انسانی است بنابراین شامل آواز حیوان نمیشود

و مجرد خوبی آواز انسان هم غناء نیست بلکه در صدق غناء باید آواز خوب طرب انگیز باشد اگر طرب انگیز نباشد حرام نیست فی المثل قراءه قرآن با صوت نیکو اگر طرب انگیز نباشد اشکال ندارد: و معنی طرب انگیز بودن بحسب آنچه که معروف بین لغویین است این ستکه خوبی و کیفیت صوت طوری باشد که حال شنونده یا از جهت نشاط و سرور و یا از جهت حزن و اندوه تغییر کند و معیار تغییر حال هم مستی نیست چنانچه شاید بعضی اینطور خیال کرده باشند

بلی این معنی را نمیشود انکار کرد که در نشاط و سرور امکان دارد احیانا مستمع اهمیت

بفرائض و واجبات ندهد و نعوذ باللّه تبارک و تعالی در مقام دوران امر بین ادامه استماع و آوردن نماز فریضه مثلا استماع را مقدم بدارد و بعبارتی که قبلا اشاره بان نشد عروض حالت طرب او را بگیرد و نگذارد به آن کاری که الآن از طرف خداوند متعال مأمور است انجام دهد بپردازد بلکه به تعبیری که آن هم نیز شاید قبل از این پیاده نشد ممکن است در اثر بهم خوردگی حال از کلمات ارتدادآمیز هم باک نداشته باشد.

غناء موضوعا و حکما، ص: 33

قبل از این در زیر عنوان «اما خود موضوع غناء چه صورت دارد؟» بعد از شرح مختصری اینطور نوشتم قطعا خداوند متعال راضی نیست فردی چنین حالتی را در خود ایجاد کند یعنی حالتی در خود بوجود آورد که بطور کلّی خویشتن از تدین بیزار و از اجتناب از مجالس غناء و لهو و لعب نادم و پشیمان بداند

چنانچه نسبت به خود مغنی و آوازه خوان میشود بگوئیم قطعا پروردگار عالم عزّ و جل راضی نیست فردی در دیگران یا در خود این حالت را ایجاد کند

و ممکن است انسان بعد از تدبر و حساب بتواند اعتراف کند که غناء از نظر این اقتضاء طبیعی مبغوضیه دارد و بعباره دیگری که آن عبارت را سابقا نوشته ام اگر اشخاصی که اهل تدبر و تأمل منصفانه باشند اگر با ذهن سالم نه با ذهن آلوده و نه با چشمهائی که آلوده به غرض ورزی است روی این مطالب «رجوع کنید» دقت کنند جا دارد اعتراف کنند که تنها موضوع غناء روی اقتضاء طبیعی آن کافی است در استکشاف مبغوض بودن آن

در نزد پروردگار متعال

شاید اقتضاء طبیعی «و وجدانی غناء ملحوظ نظر معصوم صلوات اللّه و سلامه علیه» در روایت یونس بوده است «رجوع کنید»

اینها تمام فذلکه و خلاصه مطالبی بود که من در پیرامون موضوع غناء ذکر کردم، بعد از آن مطالب ادله نقلیه را ذکر کردم که محال است یک فقیه متدین عادل در حکم غناء و تحریم آن آنها را نادیده بگیرد

مجملا غناء حرام است حرام

یک حرف واهی و بچگانه

بعضی ممکن است یا از باب دوری از مقام فقه و فقاهت و یا از باب بی بندوباری و یا بی پروائی از مقام مقدس دیانت بگویند این حنجره عالی را خداوند به فلان مرد یا فلان زن آوازه خوان داده است

و هم او جلت عظمته استعداد استماع و نیروی لذت بردن از صدای خوب و آواز طرب انگیز را به آدمیان مرحمت فرموده است

بنابراین چرا غناء و استماع آن حرام باشد؟

این اجمال بیان این حرف خام و واهی و بدون پایه و اساس که امکان دارد بعضی از همه چیز و همه جا بی خبران به رخ بعضی از جوانان و ساده لوحان بکشند و در نتیجه آنان را به مجالس طرب و لهو و لعب کشانده و در نتیجه آنان را اهل لهو و لعب کرده و در نتیجه عده ای را بمجمع لهو و لعب و طرب و مجلس دانس و رقص اضافه نمایند

غناء موضوعا و حکما، ص: 34

این ناواردان و جاهلان اگر عقل خود را با پای خود لگدکوب نکرده باشند خود به خود به بطلان این خیال پی خواهند برد

بافندگان این خیال شاید به تمام محرمات الهی خط قرمز میکشند

مگر نه اینکه نیرو و استعداد قابل و مقبول تمام مخلوق خداوند عالم جلّت عظمته میباشد

زیبائی زنهای زیبای نامحرم مخلوق خدا است

و نیروی بینائی مردان هم مخلوق خدا است

آیا جذبه زیبائی زن و کشش دل مرد از مخلوقات پروردگار عالم عزّ و جل نمیباشد؟

بافنده این خیال در مورد نظر و در رابطه با زنا چه میگوید؟

اجمالا بعضی از نابخردان و بیگانگان از فقه و فقاهت احیانا مبتلی باین گونه خیالهای واهی یا دامهای شیطانی میشوند. میگویند موجبات نشاط و لذتهای عالم و غرائز و طبایع ملائم و حریص از بهره برداری هر دو خداداد است و چون این طور است منع و جلوگیری از طبایع و غرائز چرا؟

این ابلهان یا به دام شیطان افتادگان نه تنها از رموز فقه و فقاهت بلکه نه از مفهوم آن باخبرند و نه از یله و رها نبودن غرائز شهوانی و برنامه خاص ملکوتی که در رابطه با غرائز و طبایع وجود دارد اطلاعی دارند و نه روی مفهوم امتحان و آزمایش حسابی کرده اند و نه میفهمند که چه میگویند و چه میکنند

اسف انگیز بلکه گریه انگیز آنکه این گونه خیالهای شیطانی و بی پایه و اساس و اینگونه حرفهای بی معنی و خودسرانه در برخی از حوزات علمیه هم خودنمائی میکند با وجود اینکه احتمالا مشاهیر آوازه خوانهای دنیا از این عمل خود نادم و پشیمان و بعضی از آنها صفحات خود را با قیمت بالا خریداری و آنها را خورد کرده که اقلا بعد از مرگ از جهت استعمال صفحات معذب و گرفتار نباشند

مطالبی را که از اول این وجیزه تا اینجا ذکر کردم تمام در رابطه اصل

غناء و آوازه خوانی طرب انگیز یا به تناسب این بحث بود

و اما ساز

در فرهنگ عمید در رابطه با «ساز» چنین آمده است ساز هر یک از آلات موسیقی از قبیل تار، ویولون و امثال آنها

ظاهرا مسأله ساز آن ابتلائی را که مسأله آواز طرب انگیز بواسطه عروض شبهه بعض متأخرین پیدا کرده پیدا نکرده است

غناء موضوعا و حکما، ص: 35

شبه شبهه مثل مرحوم فیض در مورد ساز وجود ندارد

گواینکه از نظر حساب ادله چنانچه گذشت شبهه مثل فیض در غناء هم بدون مورد و بدون محال است

الّا اینکه مسأله ساز حتّی مشوب یا آلوده باین شبهه هم نشده

هیچ فردی در رابطه با ساز شبهه ای القاء نکرده است

در هر صورت من الآن ان شاء اللّه تبارک و تعالی به نقل روایاتی که بمبغوضیه و ممنوعیت ساز دلالت دارد می پردازم و بعد از فراغ از اثبات منع و حرمت ممکن است به پاره ای از امور ان شاء اللّه تبارک و تعالی اشاره نمایم

اکنون ذکر روایاتی از وسائل و غیر آن

1- روایه سکونی از حضرت صادق علیه السلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم انها کم عن الزفن و المزمار

المنجد در رابطه با زفن چنین گفته است زفن زفنا رقص

عمید در رابطه با مزامیر چنین گفته است مزامیر جمع مزمار بمعنی نای و جمع مزمور بمعنی سرود و ترانه

و در مورد نای چنین گفته است یکی از آلات موسیقی شبیه به سرنا

و در رابطه با سرنا چنین گفته است سرنا بضم سین نای بلند و بزرگ که از آلات موسیقی قدیم بوده و مانند نی نواخته میشده

2- روایه سماعه قال قال ابو عبد اللّه علیه السلام لما مات آدم

شمت به ابلیس و قابیل فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماته بآدم علیه السلام فکلّ ما کان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذالک

المنجد در رابطه با معازف چنین ذکر کرده المعزف و المعزفه مفرد المعازف و هی آلات الطرب کالطنبور و العود و القیثاره «راجع»*

و در مورد ملاهی اینطور گفته است آلات الملاهی آلات الموسیقی

3- الصدوق ره فی «المقنع» قال و اجتنب الملاهی و اللعب بالخواتیم و الاربعه عشر و کلّ قمار فان الصادقین علیهم السلام نهوا عن ذالک

4- علی بن موسی عن آبائه عن علی علیهم السلام قال کلّ ما الهی عن ذکر اللّه فهو من المیسر

______________________________

(1)* گفتنی است که در المنجد شکل دف، و مزمار، و طنبور، و قیثاره، و عود را ارائه داده و گویا هیچ شکلی از آن اشکال بالاصاله با آلات موسیقی امروز مغایرت ندارد.

غناء موضوعا و حکما، ص: 36

5- دعائم الاسلام عن ابی جعفر محمد بن علی علیهما السلام انّ رجلا من شیعته اتاه فقال یا بن رسول اللّه وردت المدینه فنزلت علی رجل اعرفه و لا اعرفه بشی ء من اللهو فاذا جمیع الملاهی عنده «الی ان قال ع» اما القنیه التی تتخذ لهذا فحرام و امّا ما کان فی العرس و اشباهه فلا بأس به

6- حمران عن أبی عبد اللّه علیه السلام «فی حدیث طویل» و رأیت الملاهی قد ظهرت یمرّ بها لا یمنعها احد احدا و لا یجتری احد علی منعها

7- تفسیر القمی ابن عباس «فی روایه طویله» و عندها تظهر القینات و المعازف

معنای معازف را قبلا

از المنجد ذکر کردم رجوع کنید

و نیز در همین روایه است فعندها یکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر اللّه و یتخذونه مزامیر

8- عن ابن شاذان عن ابن ابی عمیر عن المفضل عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن امیر المؤمنین علیهم السلام عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ذکر فیه خروج الدجال و قریه یخرج منها و بعض اوصافه و انه یدعی الالوهیه و انّ فی اوّل یوم من خروجه یتبعه سبعون الفا من الیهود و اولاد الزنا و المدمنین بالخمر و المغنین و اصحاب اللهو الخ «رجوع کنید»

9- عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام فی کتابه الی المأمون قال الایمان هو اداء الامانه و اجتناب جمیع الکبائر و هی قتل النفس التی حرّم اللّه تعالی «الی ان قال صلوات اللّه تبارک و تعالی علیه و علی سائر المعصومین» و الاشتغال بالملاهی و الاصرار علی الذنوب، در این روایه شریفه اشتغال بملاهی از گناهان کبیره است

و لقد مرّ کلام المنجد فی معنی الملاهی «راجع»

10- فی روایه الاعمش و الملاهی التی تصد عن ذکر اللّه عزّ و جل مکروهه کالغناء و ضرب الاوتار و الاصرار علی صغائر الذنوب اقول راجع و تدبر جیدا

11- و فی روایه تحف العقول المنقوله عن الامام الصادق صلوات اللّه و سلامه علیه و علی سائر المعصومین حسب ما فی اول مکاسب الشیخ ره «ما هذا لفظه و ذالک انّما حرّم اللّه الصناعه التی هی حرام کلّها یجی ء منها الفساد محضا نظیر البرابط و المزامیر و الشطرنج و کلّ ملهوبه»

این روایاتی است که تا کنون بآنها

دست یافته ام

و مضمون این روایات گواینکه یکسان و یک نواخت نمیباشد الّا اینکه اگر فقیه آنها را منصفانه مورد حساب قرار دهد باین نتیجه خواهد رسید که ساز زدن ممنوع و محرم است

این بیان محرم و ممنوع بودن ساز از نظر اخبار

و امّا از نظر فتاوی و عباراتی که قدماء در کتبی که آنها را برای تدوین فتاوای مأثوره تألیف نموده اند

غناء موضوعا و حکما، ص: 37

1- عباره صدوق زه در مقنع که قبلا ذکر شد

اکنون ذکر عین آن: قال و اجتنب الملاهی و اللعب بالخواتیم و الاربعه عشر و کلّ قمار فان الصادقین علیهم السلام نهوا عن ذالک

2- عباره مفید در مقنعه و عمل العیدان و الطنابیر و سائر الملاهی محرم

عرض کنم عیدان ظاهرا جمع عود است و عود بحسب عکسی که در المنجد برای آن کشیده چیزی است شبیه تار

3- عباره شیخ ره در نهایه: و منها عمل جمیع انواع الملاهی و التجاره فیها و التکسب بها مثل العیدان و الطنابیر و غیرهما من انواع الاباطیل محرم محظور

4- عباره سلّار ره فی المراسم و عمل الملاهی و التجاره فیها

5- عباره السرائر المکاسب علی ثلثه ضروب محظور علی کلّ حال و مکروه و مباح علی کلّ حال فامّا المحظور علی کلّ حال فهو کلّ محرم من المأکل و المشارب «الی ان قال» و آلات جمیع الملاهی علی اختلاف ضروبها من الطنبور و الدفوف و الزمر و ما یجری مجراه «الی ان قال و جمیع ما یطرب من الاصوات و الاغانی و ما جری مجری ذالک»

ثم الاختلاف الموجود فی المنقول عن المقنع و الموجود فی

مثل المقنعه من جهه ان الموضوع در اول استعمال الملاهی و اجتناب از آنها است و امّا در دوم عمل آنها که بعید نیست منظور ساختن آنها باشد مضر به حال مسأله نمیباشد

زیرا بسا هست انسان بتواند دعوی اطمینان کند که منع از عمل و ساختن آنها برای حرام بودن استعمال و باصطلاح فارسی زبانها برای زدن آنها است آیا تصور میشود که زدن آنها حلال باشد و ساختن آنها حرام؟

بنابراین منع ساختن برای زدن و استعمال آنها است

و بعید نیست همین مطلب نیز از آن جمله شریفه ای که از روایت تحف العقول ذکر کردم استفاده گردد

در هر صورت ساز نیز مثل آواز از نظر شرع مقدس اسلام ممنوع میباشد

بلکه مسأله ساز آن پیچ و خمی را که مسأله غناء دارد ندارد یعنی اینطور نیست که بعضی از متأخرین مسأله را به حرف و جر و بحث کشیده باشند

گواینکه اگر درست مطالبی را که من در رابطه با غناء عرض کردم مطالعه کرده باشید ممکن است هیچ حالت انتظاریه ای برای شما از این نظر هم باقی نباشد و لذا من هم حرف آن بعض را نه ایرادا مورد تحقیق قرار دادم نه ردا، در خاتمه توفیق همگان را زیر سایه حضرت حجه بن

غناء موضوعا و حکما، ص: 38

الحسن صلوات اللّه و سلامه علیهما و عجّل اللّه تبارک و تعالی فرجه الشریف از خداوند متعال خواهانم و امیدوارم نظام بیش از پیش در رفع منکرات موفق و علماء و مراجع در ارائه مطالب، خودشان را در محدوده خاصی فرض نکرده و مردم هم خود را در رابطه با امر

به معروف و نهی از منکر بیگانه تصور ننمایند وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ*.

قم، خیابان صفائیه کوی ورزشگاه فلکه شهید حمزه ای

محمد تقی صدیقین اصفهانی

________________________________________

اصفهانی، محمد تقی صدیقین، غناء موضوعا و حکما، در یک جلد، مؤلف محترم، قم - ایران، اول، ه ق

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109